قیمت بیت کوین در چند سال اخیر رشد زیادی داشته و هم اکنون قیمت هر بیت کوین نزدیک 6800 دلار است !!!!!!
شما میتونید با چند کلیک ساده در تلگرام ماهانه بین 20 میلیون تا 60 میلیون تومان درآمد داشته باشید فقط با روزی چند کلیک ساده .
برای ورود اینجا را کلیک کنید و سپس start را بزنید
|
اشاره: ويليام کريگ، متأله مسيحي برجسته، در مقالهاي مناقشهبرانگيز، که بعدها با تفصيل بيشتر در کتاب ايمان معقول منتشر شد، مدعي شد که زندگي بدون باور به خدا و جاودانگي فاقد معنا است. به باور او، گرچه ملحدان تلاش ميکنند تا معنايي ذهني براي زندگي بيافرينند، اين معنا سست و بيارزش است، زيرا فقط معنا، ارزش، و هدف عيني است که ميتواند به صورتي سازگار زندگي را معنادار کند. در نتيجه، الحاد عملاً ناممکن است. گزارش مختصري از آراء کريگ در شمارة قبل آمده است و اين نوشته ترجمة بخش عمدة مقالة او، براساس فصل دوم از کتاب ايمان معقول، است.
بدون خدا و جاودانگي، معنايي غايي وجود ندارد.
اگر هر فرد انسان، هنگامي كه ميميرد، از صحنة وجود پاك شود، چه معنايي غايي ميتوان به زندگي او داد؟ آيا اصلاً اين مهم است كه او تا به حال وجود داشته است؟ ممكن است پاسخ داده شود زندگي او مهم بوده چون بر ديگران تأثير داشته يا بر جريان تاريخ مؤثر بوده است. اما اين سخن صرفاً اهميت نسبي زندگي انسان و نه اهميت غايي آن را نشان ميدهد. ممكن است زندگي انسان در نسبت با بعضي وقايع ديگر مهم باشد اما اهميت غايي هريك از آن رخدادها چيست؟ اگر تمام اين وقايع بيمعنا باشند، اهميت غايي تأثير هريك از آنها چه ميتواند باشد؟ در نهايه تفاوتي در کار نيست.
از منظر ديگري به موضوع نگاه كنيم: دانشمندان بر اين باور اند كه جهان، 13 ميليارد سال پيش، از «انفجار بزرگ»1 آغاز شده است. فرض كنيد انفجار بزرگ هرگز رخ نداده بود. فرض كنيد جهان هرگز وجود نداشت. در نهايت، چه فرقي ميکرد؟ بههرحال، باز هم جهان محكوم به مرگ بود. اين موضوع تفاوتي نهايي در اينكه آيا جهان اصلاً وجود داشته است يا نه ايجاد نميكرد. بنابراين، اين موضوع اهميت غايي ندارد.
اين مسأله در مورد نژاد انسان نيز صادق است. نوع انسان، در يك جهان ميرا، محكوم به مرگ است زيرا وجود نوع انسان، سرانجام، خاتمه خواهد يافت و اين موضوع در اينكه آيا نوع انسان تاكنون وجود داشته است يا نه، تفاوتي نهايي ايجاد نميكند. بنابراين، نوع انسان، از اين نظر كه عاقبت يكساني با حيوانات يا حشرات خواهد داشت، مهمتر از دستهاي پشه يا گلهاي خوك نيست. اين عاقبت يكسان فرايند كيهاني كوري خواهد بود كه در وهلة اول همه را خواهد بلعيد و سپس، دوباره بالا خواهد آورد.
اين عاقبت يكسان در مورد تمام افراد انسان نيز صادق خواهد بود. كمك دانشمند براي پيشرفت دانش بشري، تحقيقات پزشك براي كاستن درد و رنج، تلاش ديپلمات براي برقراري صلح در جهان، فداکاريهاي نيکان براي بهترشدن وضعيت نوع بشر، همة اينها بهخاطر هيچ است. در پايان، تلاش اين افراد هيچ تفاوتي ايجاد نميكند. بنابراين، زندگي هيچ كس اهميتي غايي ندارد. ازاينرو، زندگي ما از اساس بيمعنا است و اعمال ما نيز، كه زندگيمان را با آنها پر ميكنيم، بيمعنا اند. ساعات زيادي صرف مطالعة جهان، مشاغل، علايق و دوستان ما ميشود و همة اينها در تحليل نهايي بيمعنا اند... اما توجه به اين نكته مهم است كه اگر زندگي معنادار باشد، آنچه انسان نياز دارد فقط جاودانگي نيست. به صرفِ طول مدت وجود، وجود معنادار نميشود. اگر خدا وجود نداشت و انسان و جهان ميتوانستند براي هميشه وجود داشته باشند، وجود انسان و جهان همچنان هيچگونه معناي غايي نميداشتند. زماني يك داستان علمي- تخيلي خواندم كه در آن فضانوردي يكه و تنها در ناحيه¬اي بيآب و علف و سنگلاخي در فضا گم ميشد. او با خود دو شيشه داشت: يكي محتوي سم و ديگري محتوي اكسيري كه ميتوانست او را براي هميشه زنده نگه دارد. هنگامي كه به وضعيت ناگوارش پي برد، سم را سر كشيد. اما چندي بعد، دريافت كه بهدليل ترسي كه داشته، شيشة اشتباه را نوشيده است كه محتوي اكسير جاودانگي بوده و اين بدان معنا است كه او به بودني هميشگي، داشتن يك زندگي بيانتها و بيمعنا، طلسم شد. حال، اگر خدا وجود نداشت، زندگي ما چيزي شبيه اين بود. ميتوانستيم به زندگيمان همچنان ادامه دهيم درحالي كه بهكلي بيمعنا است و هنوز ميتوانستيم در مورد زندگي بپرسيم «خب كه چي؟». بنابراين، فقط جاودانگي نيست كه انسان براي اهميت غايي زندگي خود به آن نياز داشته باشد. انسان به خدا و جاودانگي با هم نياز دارد و اگر خدا وجود نداشته باشد، انسان نه به جاودانگي نياز خواهد داشت و نه به اهميت غايي.
فهم اين مسأله براي انسان قرن بيستم حاصل شده است. نمايشنامة در انتظار گودو از ساموئل بكت را بخوانيد. در كل نمايش، دو نفر، درحاليكه منتظر ورود نفر سومي هستند كه هرگز نخواهد آمد، باهم بر سر موضوعات پيشپا افتادهاي صحبت ميكنند. زندگيهاي ما شبيه چيزي است كه بكت ميگويد: ما فقط در انتظار كشيدن براي چيزي كه نميدانيم چيست، وقت ميكُشيم. بكت، در نمايشنامة ديگري، تصوير تأسفباري از وضعيت انسان ترسيم ميكند، تصويري كه در آن پردهها كنار ميروند و صحنهاي آشكار ميشود كه پر از آتوآشغال است و درحاليكه تماشاچيان در سكوت نشستهاند، سه دقيقة كشدار، به اين خرتوپرتها خيره ميشوند. سپس، پردهها بسته ميشوند و فقط همين.
ژانپل سارتر، اگزيستانسياليست فرانسوي، و آلبر كامو نيز اين نكته را دريافتند. سارتر زندگي را در نمايشنامهاش، خروج ممنوع، همچون حفرهاي ترسيم ميكند. خط پايان نمايشنامه استعفانامه است: «بسيار خُب، بگذاريد را پيش ببريمش». ازاينرو است كه سارتر در جايي ديگر از تهوع وجود مينويسد. انساني كه سارتر از او سخن ميگويد، بدون سكان، در دريايي بيانتها شناور است. كامو نيز زندگي را همينطور پوچ ميديد. در پايان داستان كوتاه بيگانه، قهرمان كامو در يك چشم بههمزدن به اين بصيرت دست يافت كه جهان معنايي ندارد و خدايي نيز وجود ندارد كه بخواهد به آن معنا دهد. بهنظر ميرسد زيستشناس فرانسوي، ژاک مونو، 2 هنگامي كه در كتاب خود، شانس و ضرورت، نوشت «انسان نهايتاً ميداند كه در اين عظمت بيتفاوت جهان، تنهاست» همين احساس را منعكس كرده است.
بنابراين، اگر خدا نباشد، خودِ زندگي بيمعنا و انسان و جهان فاقد اهميت غايي ميشوند.
بدون خدا و جاودانگي، ارزش غايي وجود ندارد.
اگر زندگي به گور منتهي شود، ديگر تفاوتي نخواهد داشت كه کسي مثل استالين زندگي كرده باشد يا يك قديس. از آنجا كه در اين تصوير، سرنوشت هر كس اساساً ربطي به رفتار او ندارد، شما ميتوانيد به گونهاي زندگي كنيد كه دوستداريد. چنانکه داستايفسكي ميگويد: «اگر جاودانگي نباشد، همهچيز مجاز است». برايناساس، نويسندهاي چون آين رند 3 مطلقاً برحق است وقتي فضايل خودخواهانه را تحسين ميكند. فقط براي خودت زندگي کن؛ هيچكس مسئوليتي را متوجه تو نميداند! بهواقع، انجام هر کار ديگري احمقانه خواهد بود زيرا زندگي براي اينكه جان خود را با انجام هر عملي غير از علايق شخصي صرف به خطر اندازيم، بسيار كوتاه است. ازخودگذشتگي براي ديگران احمقانه خواهد بود. كاي نيلسن،4 فيلسوف ملحد، كه براي دفاع از ممكنبودن اخلاق بدون خدا تلاش ميكند، نهايتاً تصديق ميكند:
«ما نميتوانستهايم نشان دهيم که عقل محتاج منظر اخلاقي است يا همة اشخاص معقول، که فريب اسطوره يا ايدئولوژي را نميخورند، نيازي به خودگراي فردي يا بياخلاق کهن بودن ندارند. دليل در اينجا تعيينکننده نيست. تصويري كه من براي شما ترسيم کردهام، تصويري خوشايند نيست و تأمل دربارة آن مرا افسرده ميكند... صرفِ عقل عملي حتي با شناخت خوبي از واقعيتها، شما را به اخلاق نخواهد رساند».
بقيه در ادامه ي مطلب